در زمان حضرت عیسى(علیهالسلام)، زنى صالح و
عابد، زندگی می کرد. وی وقتی زمان نماز فرا مىرسید، هر کارى که داشت رها و
به نماز مشغول مىشد. روزى هنگام پختن نان، مؤذّن بانگ نماز فرا داد. زن
نان پختن را رها کرد و به نماز مشغول شد؛ چون به نماز ایستاد،
شیطان در وى وسوسه کرد که: «تا تو از نماز
فارغ شوى، نانها همه میسوزند.» زن به دل جواب داد: اگر همه نانها بسوزد
بهتر است که روز قیامت تنم به آتش دوزخ بسوزد.
بار دیگر شیطان وسوسه کرد که: پسرت در تنور
افتاد و سوخت، زن در دل جواب داد: اگر خداى متعال قضا را بر این قرار داده
که من در حین نماز و پسرم به آتش دنیا بسوزد؛ من به قضاى خداى تعالى راضى
هستم و از نماز فارغ نمىشوم که خداوند خود، فرزندم را از آتش نگاه دارد.